KenneT Anderson

AnyThings

KenneT Anderson

AnyThings

ما ناشادترین مردمان جهانیم

ما ناشادترین مردمان جهانیم

ما ناشادترین مردمان جهانیم. شادی به مفهوم واقعی آن یعنی شادی روحی و باطنی در زندگی ما تهی از معنا است. نه آن شادی‌های سطحی و گذرا که جز تسکینی مقطعی نیست، بلکه شادی واقعی و پایدار که در آن لذت روح و جان باشد و آدم‌ها را سرشار از مهر به یکدیگر و انرژی کند.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. در سرزمین مولانا و حافظ و سعدی و خیام هستیم که لُب کلام‌شان رسیدن به شادی و شادکامی است. ما در سرزمینی هستیم که پیام حکیمان و عرفایش نه سوگ و عزا که شادی در وصل معشوق است. اما دریغ که شعرها این روزها به کار تفأل و استخاره می‌آیند یا عروسک‌بازی و نه وصال معشوق!

ما ناشادترین مردمان جهانیم. در عزای مردگان‌مان صیحه می‌زنیم، ضجه می‌کنیم، جیغ می‌کشیم، بر سر می‌زنیم، شیون می‌کنیم، سوگواری می‌کنیم، به عزا می‌نشینیم و انبوه مراسم مرده‌پرستی و مرده‌بازی داریم اما مذاهب ما می‌گویند پیش خدا می‌رویم که سراسر مهر و آرامش است و عجبا این ریا! و عجبا که مرگ در چنین جامعه‌ای چقدر دشوار و جانکاه است.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. گورستان‌هایمان تیره و تاریک و هراس‌آور در هجوم رنگ‌های تیره و خاکستری است. به مرگ و معاد معتقدیم ولی با اعتقادات متناقض، سر خدا کلاه می‌گذاریم و از مرگ آن‌قدر چهره‌ی هراس‌آور و منفوری ساخته‌ایم که انگار هیچ گاه گذار پوست‌مان به دباغ‌خانه‌ی مرگ نخواهد افتاد.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. شهرهایمان، لباس‌هایمان، همه چیزمان را تیره و تار کرده‌‌ایم. ما ملت آ«رنگ‌مردهآ»ای هستیم. رنگ پیش ما مرده است. حتی رنگ را از لباس‌های محلی‌‌مان که مظهر انس انسان با طبیعت است گرفته‌ایم. ما سبز نیستیم. حتی زرد هم نیستیم. حتی سیاه هم نیسیتم. هیچیم هیچ! ما دچار هیچ‌رنگی شده‌ایم چون هیچ رنگی شادمان نمی‌کند. از هیچ رنگی لذت نمی‌بریم.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. چون غم نان، حتی دانایان را گرفتار خود کرده و اول و آخر کلام بیشتر ما رنج اقتصادی است. بیشتر مردم آن‌چنان هراس آینده دارند که فرصت تفکر درباره‌ی چرایی زندگی خود را ندارند!

ما ناشادترین مردمان جهانیم. اقویا مثل تمام طول تاریخ به ضعفا زور می‌گویند. (...Censored by Moderator...) و ملتیان در حال خوردن همدیگر! خودمان دست به دست هم داده و زندگی را به کام یکدیگر تلخ کرده‌ایم. و به راستی در این گرگساری که خاک وطن می‌نامندش، حاصلش جز اندوه چیست؟

ما ناشادترین مردمان جهانیم. شادی از جامعه‌ی ما گرفته شده است. شادی را در ذهن یکایکمان کشته‌اند. جوانان به الکل و مخدر پناه می‌برند و پنهان باده می‌خورند که تعزیر نشوند. شادی راستین از آنان گرفته شده است. همه در حال گریز از خود و فراموشی هستند.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. هر چه داشته باشیم باز هم ناشادیم. میلیون‌ها نفر در جهان در فقر اما شاد زندگی می‌کنند. میلیون‌ها هندو با تنها لباسی برای بیشتر عمرشان زندگی می‌کنند اما شاد می‌میرند. ولی ما بسیار دنیادوست تنگ‌چشم داریم که تا خاک گور چشم‌شان را پر نسازد، در حرص و جوش و ولع و طمع هستند و دنیا را جز برای خودشان نمی‌خواهند.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. اکثر ما در دیپرشن(depression) و افسردگی به سرمی‌برند. بیشتر ما بیماریم. افسرده‌ایم. خودآزار و دیگرآزاریم. لجوج و کینه‌توز و حسود و لبریز از بخلیم. سرشار از کینه و نفرت و رشک و بدبینی و تهمت و بهتان و افترا نسبت به دیگران هستیم. متملق و چاپلوس و دروغگو و سطحی‌نگر و خودخواه هستیم. بیشتر ما همان ایرانی مفلوک دوران قاجار هستیم که خرت و پرت‌های مدرن به خودمان اضافه کرده‌ایم. امروزی شده‌ایم اما دیروزی هستیم. چگونه می‌توان برای ما، ما ناشادترین مردم جهان، شادی را با معنای واقعی و پایدار تعریف کرد؟

از گاه‌نوشت‌های ناصر خالدیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد